۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه

حميد تقوايي: ویژگیهای وضعیت سیاسی ایران و جایگاه پراتیک اجتماعی حزب



hamid-taqvai1
انترناسيونال ٤٩٢
وضعیت سیاسی در ایران کاملا بی ثبات و ناپایدار و موقعیت رژیم بسیار متزلزل تر و شکننده تر از هر زمان دیگری است. در بیانیه حزب در مورد چشم انداز اوضاع سیاسی در ایران بر سه مولفه از هم پاشیدگی اقتصادی، بهم ریختگی صفوف حکومت، و اوجگیری فضای خشم و اعتراض عمومی بعنوان مهمترین شاخص های این وضعیت تاکید شده است. در یک سطح عمومی و پایه ای این مولفه ها را میتوان به تمام دوران حاکمیت جمهوری اسلامی تعمیم داد. جمهوری اسلامی همیشه با یک بحران مزمن اقتصادی روبرو بوده است، کشمکش میان جناحهای مختلف حکومتی نیز امر تازه ای نیست؛ خشم و اعتراض توده ای علیه این وضعیت در ابعاد و عرصه های مختلف نیز یک شاخص همیشگی وضعیت سیاسی ایران در سه دهه اخیر است. اما واقعیت اینست که در هر سه زمینه تحولات تازه و ویژه ای رخ داده است که شرایط را کاملا از دوره های گذشته متمایز میکند. اجازه بدهید از وضعیت اقتصادی شروع کنیم.


فروپاشی اقتصادی
دو عامل تازه بحران اقتصادی مزمن جمهوری اسلامی را به سر حد یک بن بست و فروپاشی کامل رسانده است: تشدید تحریمهای بین المللی و شکست طرح یارانه ها. این عوامل گرچه مستقیما به شکل بحران و بی ثباتی اقتصادی رژیم - و در شرایط معیشتی غیر قابل تحمل برای کارگران و توده مردم- خود را نشان میدهد اما مساله از هر دو جنبه دارای ریشه های سیاسی است. تشدید تحریمهای اقتصادی از جانب دولت آمریکا و متحدینش خود بخشی از استراتژی این دولتها برای "رام" و "متعارف" کردن جمههوری اسلامی در چارچوب سیاستهای قابل قبول غرب است. برای جمهوری اسلامی نیز تن دادن به شرایط غرب معنائی بجز نفی هویت غرب ستیزی و ضد آمریکائیگری اسلامی اش و لذا شکنندگی بیش از پیش حکومت در برابر توده مردم ندارد. این در واقع شکل بروز مشخص پارادوکس همیشگی "رابطه با غرب - متعارف شدن اقتصاد" است که این بار حاد تر از همیشه گریبان جمهوری اسلامی را گرفته است.
از سوی دیگر طرح یارانه ها - که خود قرار بود بعنوان پیروی از سیاست ریاضت کشی اقتصادی مورد توصیه بانک جهانی گره ای از مشکلات اقتصادی حکومت باز کند، خود به یک مشکل لاینحل تازه و عرصه جدیدی برای دعواها و کشمکشهای باندهای حکومتی تبدیل شده است. همه جناحهای حکومت - و حتی نیروهای اپوزیسیون راست - با طرح یارانه ها موافق بودند اما امروز حکومت نه از بنیه اقتصادی ادامه این طرح برخوردارست و نه میتواند در هراس از اعتراض توده ای یارانه ها را قطع کند. این طرح فعلا به ابزاری در دست باندهای حکومتی در مانورهای سیاسی و تبلیغی علیه یکدیگر - جزئی از "سرزمین سوخته" ای که قرارست احمدی نژاد برای رئیس جمهور بعدی به میراث بگذارد- تبدیل شده است.
یک نتیجه مستقیم این عوامل افزایش بیسابقه قیمتها، بیکاری وسیع و گسترش فقر و بی تامینی اقتصادی برای اکثریت عظیم کارگران و توده مردم است. امروز مساله تامین معیشت و بقا، نفس زنده ماندن و امروز را بفردا رساندن، به مشکل عاجل و مبرم اکثریت عظیم مردم تبدیل شده است. طنز تلخی در سایتهای اینترنتی می چرخد که مردم ایران در حال گذار از یک زندگی "بخور و نمیر"، به یک زندگی"نخور و بمیر" هستند.
از سوی دیگر در برابر این اکثریت عظیم مردم فقر زده، اقلیت مفتخوری از آیت الله ها و آخوندهای حاکم و ایادی و وابستگانشان و باندهای مختلف سرمایه داران دولتی و غیر دولتی قرار دارند که پولشان از پارو بالا میرود و به دلار میلیونر و میلیاردر شده اند. باندهای مافیائی که بر کل ثروتهای جامعه، از کارخانه ها و مراکز تولیدی تا صادرات و واردات و دلال بازی و رانت خواری و تا درآمد نفت و زمینها و معادن و جنگلها و زمین و املاک و مستغلات دست انداخته اند، ثروتهای افسانه ای اندوخته اند و هر از چندی مورد تازه ای از دزدیها و اختلاسهای مالتی میلیاردریشان از جانب باند مقابل رو میشود. هیچ زمان و در هیچ جامعه ای مانند ایران امروز این شکاف عظیم بین فقر و ثروت، بین یک درصدیها و نود ونه درصدیها، چنین عمیق و فاحش و بويژه چنین بارز و آشکار نبوده است. این خود یک ویژگی مهم شرایط اقتصادی، و باید گفت شرایط مبارزه طبقاتی بین کمپ کار و سرمایه، در ایران امروز است.

کشمکش میان باندهای حکومتی
کشمکش و دعوا بین جناحهای حکومتی یک خصیصه همیشگی جمهوری اسلامی است ولی آنچه امروز شاهد ان هستیم برخلاف دوره های گذشته کشاکشی بین سیاستها و جناحهای سیاسی نیست. جناحبندیهای قبلی حکومت- حزب جمهوری اسلامی، جناح بنی صدر، خط "بازسازی اقتصادی" رفسنجانی، دو خرداد و "اصلاح طلبی" و خط گشایش سیاسی و استحاله، جناح اصولگرا و خط سرکوب و اختناق نوع ولی فقیه، و غیره- همه به نوعی جهتگیریها و گرایشات سیاسی مشخصی را البته در چارچوب حفظ نظام جمهوری اسلامی و با هدف حفظ بهتر مصالح نظام نمایندگی میکردند. روشن بود که مثلا بنی صدر و خمینی بر سر چه مسائلی - از رابطه با آمریکا تا جنگ با عراق- اختلاف نظر دارند. و یا فرق خط سیاسی رفسنجانی با خاتمی و یا خاتمی با ناطق نوری در چیست.
اما اختلافات و مناقشات درون حکومتی امروز جمهوری اسلامی ناشی از تفاوت در خط و جهتگیری و سیاستهای مشخصی نیست. احمدی نژاد، که در انتخابات قبلی حمایت تام و تمام خامنه ای و کل اصولگریان را با خود داشت، امروز خود به یک کانون بحران و درگیری بین دار و دسته های مختلف حکومت تبدیل شده است بی آنکه سیاست و جهتگیری متفاوتی از باندهای مخالفش را- لااقل در حدی که توضیح دهنده شدت و حدت اختلافات جاری باشد- نمایندگی کند. احمدی نژاد نه مانند رفسنجانی نماینده بازسازی اقتصادی است نه مانند خاتمی با "اصلاحات" و بازگشائی سیاسی تداعی میشود و نه مانند اصولگرایان، پیرو ولی فقیه و خط مرگ بر آمریکا است. هم این است و هم آن و هم هیچکدام. یک پایش در چاه جمکران است و یک پایش
در شاهنامه و فردوسی. ظاهرا تیر خلاص زنی است که مستقیما از امام زمان ماموریت دارد ایرانیت و کورش کبیر را احیا کند! این ملقمه امام زمان + کورش کبیر قبل از آنکه چیزی در مورد خط و جهتگیری سیاسی احمدی نژاد و باندش بگوید گویای بی افقی و سر در گمی ایدئولوژیک کل حکومت است.
دار و دسته های مقابل احمدی نژاد هم نه حرفشان معلوم است و نه وجه مشترک چندانی، حتی در رابطه با ولی فقیه و پیروی از خط امام - که روزگاری وجه تمایز اصولگریان با مخالفینشان بود- با همدیگر دارند. این دیگر دعوای جناحها نیست، بلکه جنگ بین باندهای حکومتی بر سر قدرت و موقعیت خود است. دار و دسته هائی که هدفشان دست اندازی هر چه بیشتر و وسیع تر به منابع قدرت و ثروت و حفظ موقعیت برتر و دست بالا داشتن در دستگاه حکومتی است. دیگر کسی از مصالح نظام و تبلیغ و دفاع از خط خود در جهات حفظ نظام صحبتی نمیکند. شیرازه نظام بیش از آن از هم گسیخته شده که کسی بدور پرچم نجات اسلام و حکومت اسلامی جمع بشود. کشمکشهای اخیر بر سر سیاست و استراتژی های مختلف برای حفظ نظام نیست، بلکه دعوای باندهای مختلف بر سر حفظ و تقویت موقعیت خود در حاکمیت است.
این دعوای درونی بر سر موقعیت و پول و قدرت وجه مشخصه همه رژیمهای رو بموت و در حال سقوط است. این را دیگر اختلاف سیاسی بین جناحهای حکومتی نمیتوان نامید. اسم دقیقترش جنگ باندهای حکومتی بر سر بقای خود است. یک نتیجه چنین تلاشهائی فرو رفتن هر چه بیشتر حکومت در باتلاق و گرداب سیاسی- اقتصادی است که کل نظام موجود را به حضیض میکشد. دست هم را رو میکنند و دزدیها و جنایتهای یکدیگر را افشا میکنند، و به این ترتیب کل جامعه را فرامیخوانند که شر همه آنها را از سر خود کم کند.

گسترش اعتراضات: آیا انقلاب دیگری در راه است؟
همانطور که اشاره شد فشار روز افزون گرانی و فقر و بیکاری مساله تامین معیشت و بقا را به مسله عاجل اکثریت عظیم مردم تبدیل کرده است. کارگری که هنوز بیکار نشده - و با فرض اینکه دستمزدهای عقب افتاده اش را هم دریافت کرده باشد- تازه توانسته است زندگی بخور نمیری زیر یک چهارم و در بهترین حالت یک دوم خط فقر رسمی برای خود و خانواده اش تامین کند. و این شرایط با رشد سرسام آور قیمتها و گسترش بیکارسازیها مدام در حال بدتر شدن است.
از سوی دیگر برای کنترل این وضعیت انفجاری، یا بقول جانیان حکومتی برای جلوگیری از "فتنه بزرگ"، ماشین زندان و اعدام جمهوری اسلامی با تمام ظرفیت جهنمی اش بکار افتاده است. آمار اعدامها همتراز قیمتها در حال صعود است، کوچکترین صدای اعتراض در وبلاگها و حتی نشریات مجاز خفه میشود و سرکوب و اختناق هر روز شدید تر میشود. جمهوری اسلامی مثل یک جانور وحشی که از هر طرف محاصره شده باشد به همه چیز حمله میکند و چنگ و دندان نشان میدهد اما بیش از آن که کسی را مرعوب کند هراس و وحشت خود را بر ملا میکند. هیچ جامعه ای به شرایط "نخور و بمیر" تن نمیدهد و هیچ جامعه ای به مرگ و نابودی تسلیم نمیشود. خشم و اعتراض و مقاومت و تعرض جزء داده شده و نتیجه طبیعی چنین شرایطی است. و امروز این مقاومت و تعرض را در اعتراض بیش از پیش به اعدامها، در تحرک زندانیان سیاسی برای رهائی خود و برای نجات همبندهای محکوم به اعدامشان، در اعتراض جوانان و هنرمندان علیه مذهب و قوانین مذهبی، و بویژه در گسترش بیسابقه اعتراضات و مبارزات کارگری شاهد هستیم.
جنبش کارگری با نهادها و تشکلها و کمیته ها و با چهره ها و فعالین شناخته شده اش در برابر این شرایط قد علم کرده است. نه تنها در مبارزه برای تامین معیشت، در مبارزه برای افزایش سطح دستمزدها و مقابله با قراردادهای موقت و بیکارسازیها، بلکه بخصوص در اعتراض علنی فعالین و تشکلهای علنی کارگری به سرکوب و اعدام و زندان و در دفاع از کودکان و زلزله زدگان و محکومین به اعدام. و این کیفیت تازه ای در جنبش کارگری است. این نشاندهنده وزن جنبش کارگری در روند تحولات امروز و نوید بخش نقش تعیین کننده ای است که این جنبش میتواند در تحولات آتی ایفا کند. اما این تحولات آتی از چه نوعی است؟ آیا انقلابی دیگری در راه است؟
همه چیز حاکی از آنست که شرایط حاضر قابل دوام نیست. بالائی ها به جان هم افتاده اند و پائینی ها قدرت تحملشان را از دست داده اند. و این زمینه سیاسی مقابله حادی بین توده مردم و حکومت را فراهم می آورد که انقلاب نامیده میشود. کلید این انقلاب میتواند مانند سال 88 با انتخابات آتی زده شود و یا حتی قبل از آن اتفاق بیفتد. اما حتی اگر رژیم چند ماه آتی و انتخابات را هم از سر بگذارند، رئیس جمهور بعدی بقول خودشان "سرزمین سوخته" ای را از احمدی نژاد تحویل گرفته است که بحران و تناقضات سیاسی و اقتصادی حکومت را بمراتب شدید تر از امروز خواهد کرد.
سیر اتفاقات هر چه باشد یک چیز مسلم است. کارگران و زنان و جوانان، اکثریت عظیم توده مردم از این وضعیت به ستوه آمده اند و بجز مبارزه برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی راه نجاتی ندارند. از سوی دیگر در مقابل توده مردم معترض و "فتنه" ای که در راهست، نه تنها جمهوری اسلامی بلکه کل دولتهای غرب و نیروهای بورژوائی بیکار نخواهند نشست. حضور فعال و دخالتگریهای آنان را در انقلابات منطقه می بینیم و بیشک در تحولات ایران نیز این نیروها با تمام قوا و امکاناتشان فعال خواهند شد. برای خنثی کردن تلاشهای ضد انقلاب باید از همین امروز آماده شد. کل این کمپ ارتجاع بومی و جهانی در برابر جامعه ای که ریشه دردها و مصائب خود را بشناسد، نقد و اعتراض عمیق و رادیکال و روشن و شفافی به وضعیت موجود داشته باشد و مهمتر از همه زیر پرچم طبقه کارگر و حزب انقلابی اش که نماینده و مظهر این نقد عمیق و همه جانبه به وضعیت موجود است ، متحد و بسیج شده و بمیدان آمده باشد، کاری از دستش ساخته نیست.
سئوالی که امروز در برابر ما است خیزش و مبارزه توده ای نیست، این را باید فرض گرفت، بلکه دخالتگری و تاثیر گذاری در اعتراضات جاری در همین امروز، بمنظور تحقق شرایط فوق در انقلاب فردا و کسب آمادگی برای رهبری و به پیروزی رساندن آنست.

چه باید کرد؟
قبل از اینکه وارد بحث مشخص چه باید کرد در شرایط حاضر بشویم لازمست در یک سطح کلان و عمومی تر به این سئوال پاسخ بدهیم.
یک درس مهم انقلابات منطقه و همچنین انقلاب ٨٨ در ایران، نقش تعیین کننده یک رهبری متحزب و شناخته شده رادیکال و کمونیستی در جامعه است. انقلابات جاری را "انقلابات بدون رهبر" نامیده اند و نقطه ضعف اصلی این انقلابات هم همین فقدان رهبری است. این فقدان رهبری قبل از هر چیز در ناروشنی و عدم تعین و تعمق نقد و اعتراض به وضع موجود خود را نشان میدهد. فقدان رهبری انقلابی به این معنی است که مرگ بر دیکتاتور - مثلا مرگ بر مبارک در مصر- با نقد و اعتراض به کل دستگاه و سیستم دیکتاتوری - ارتش و زندانها و بوروکراسی و کل دولت مافوق مردم- و نفی سیاستها و قوانین و عملکرد آن- اعدام و سرکوب و اختناق و فقدان آزادیهای بی قید و شرط سیاسی و تبعیض جنسی و قومی و مذهبی و غیره - تداعی نمیشود و بسط پیدا نمیکند. انتظار و توقع جامعه از نفی دیکتاتوری مبهم و ناروشن و نامتعین باقی میماند و این مساعدترین زمینه برای جولان نیروهای بورژوائی و موفقیت تاکتیک " حفط نظام موجود منهای دیکتاتور" را فراهم می آورد. سناریوئی که در مصر و تونس و لیبی اجرا کردند ( در مصر و تونس مردم در تجربه روزانه خود به ماهیت حاکمین تازه پی میبرند و آنها را به چالش میکشند اما وجود یک رهبری انقلاب کمونیستی میتوانست واقعه را قبل از وقوع علاج کند. هم اکنون هم اگر این روند آزمون و خطا به عروج یک رهبری کمونیستی و انقلابی منجر نشود راه بجائی نخواهد برد).
پیش شرط دیگر پیشروی و پیروزی انقلاب - که خود مستقیما به موضوع تعمیق و تعین بخشدن به اعتراضات و خواستهای سلبی مردم گره میخورد- حضور یک نیروی سیاسی قابل اعتماد و اتکا توده مردم بعنوان آلترناتیو قدرت سیاسی است. انقلابات امروز بطور عینی و در مضمون خود انقلاباتی ضد سرمایه داری هستند و تنها یک حزب کمونیستی پاسخگو به مسائل دنیای قرن بیست و یکم، نیروئی مانند حزب کمونیست کارگری با برنامه ای نظیر برنامه یک دنیای بهتر، میتواند عامل پیروزی انقلاب باشد. اما برای ایفای این نقش تنها خط و سیاست و برنامه کافی نیست. کلید مساله موقعیت و پراتیک اجتماعی چنین حزبی است. شرط لازم، حضور چنین حزبی در دل مبارزات و اعتراضات جاری و هر روزه کارگران و توده های مردم در عرصه های مختلف، برخورداری از چهره ها و فعالین شناخته شده و محبوب در جامعه، قابل دسترس بودن بوسیله توده مردم و بالاخره مهمتر از همه برسمیت شناخته شدن از جانب توده مردم بعنوان یک نیروی سیاسی است که قدرت و قابلیت جانشینی حکومت سرنگون شده را دارا است.
در تحقق این فاکتورها پراتیک اجتماعی حزب نقش تعیین کننده ای دارد و این مشخصا ما را به جواب مشخص به سئوال چه باید کرد در شرایط امروز ایران میرساند.

حلقه اصلی پراتیک اجتماعی است
یک ویژگی مهم شرایط سیاسی امروز ایران همانطور که در بالا توضیح داه شد برآمد جنبش کارگری و فعال شدن نهادها و چهره ها و فعالین این جنبش در عرصه مبارزه با فقر و گرانی و بیکاری، و در عرصه هائی سیاسی و عمومی نظیر مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی و علیه اعدم و دفاع از حقوق کودک و غیره است. این اولین گامهای جنبش کارگری در جهت قد برافراشتن در پیشاپیش صفوف مردم است.
از سوی دیگر ما شاهد سر بر آوردن جنبشهای اعتراضی دیگری در جامعه هستیم که میتواند نقش مهمی در شکل دادن به تحولات آتی داشته باشد. بویژه جنبش علیه اعدام، جنبش برای آزادی زندانیان سیاسی، جنبش برای آزادی زن و جنبش اعتراضی علیه مذهب از مهمترین عرصه های مبارزاتی در جامعه ایران هستند. شرکت و دخالتگری فعال در این عرصه ها نه تنها کلید تقویت و پیشروی خود این مبارزات بلکه بخصوص اساس آماده سازی و جامعه برای شرایط انقلابی فردا نیز هست. جامعه از خلاء وارد شرایط انقلابی نمیشود. هر اندازه جنبش کارگری بعنوان ستون فقرات انقلاب آتی، و همچنین جنبشهای اعتراضی دیگردر جامعه قوی و گسترده باشند، اهداف روشن و شفافی را اعلام کنند و از فعالین و چهره ها و رهبران شناخته شده و محبوبی برخوردار باشند، به همان نسبت رهبر تراشی از بالا برای انقلاب، و منحرف کردن و به شکست کشاندن انقلاب بر روی ابهامات و ناروشنیهایش برای حکومت و بورژوازی جهانی سخت تر و مشکل تر خواهد شد.

تا آنجا که به وظایف حزب ما مربوط میشود تاکید و تمرکز حزب بر اعتراضات کارگری و جنبشهای اعتراضی جاری در جامعه، دخالتگری فعال در این مبارزات و تلاش برای تقویت و سازماندهی و رادیکالیزه کردن آنها یک رکن مهم جواب به چه باید کرد در شرایط حاضر است.
در سیاست و خط مشی حزب ما همیشه پراتیک و دخالتگری در تحولات جایگاه اساسی و تعیین کننده ای داشته است و امروز باید این پراتیک اجتماعی را بر متن شرایط متحول حاضر و بعنوان رکن مهم تعمق و تعین بخشیدن به انقلابی که در راه است در محور فعالیتهای حزب قرار داد.

در یک سطح عمومی فعالیتهای تبلیغی و آگاهگرانه متعددی نظیر طرح و تبلیغ استراتژی و اهداف کلان انقلاب، ترسیم کردن افق انقلاب در برابر جامعه، تاکید بر سرنگونی کل نظام جمهوری اسلامی بقدرت توده های مردم ، تاکید بر اتکا مردم بقدرت خود در شوراها و ارگانهای نظیر آن در مبارزه و در اداره امور در فردای سرنگونی رژیم، بر افراشتن پرچم خواستها و اهداف رادیکال و فوری انقلاب نظیر جدائی مذهب از دولت، آزادی زندانیان سیاسی، برابری کامل زن و مرد، محاکمه سران رژیم، انحلال نیروهای مسلح حکومت و غیره، و تبدیل این اهداف و خواستها به انتظار و توقع عمومی جامعه از " سرنگونی رژیم" و نفی دیکتاتوری، در دستور همیشگی حزب قرار داشته است. در شرایط حاضر باید متمرکز تر و فعالانه تر از گذشته این فعالیتها را دنبال کرد. اما باید دانست که در نهایت جامعه بر مبنای پراتیک اجتماعی حزب، که خود بهترین ظرف و امکان بمیان مردم بردن خط و سیاستهای فوق نیز هست، اجتماعا و در مقیاس وسیع به حزب روی می آورد و حزب را انتخاب میکند.

جامعه بر مبنای دخالتگری و نقش عملی حزب در جنبش کارگری و اعتراضات و مبارزات هر روزه کارگران، در مبارزه عملی علیه فقر بیکاری و گرانی، در مبارزه علیه مذهب و برای جدائی مذهب از دولت، در مبارزه علیه آپارتاید جنسی و برای آزدی زن، در عرصه مبارزه علیه اعدام و سنگسار، در مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، در جنبش دفاع از حقوق کودک و در دفاع از حقوق پناهندگان و غیره و غیره، حزب را بعنوان رهبر و پیشروی انقلاب و مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلام نیز می پذیرد و انتخاب میکند.

حزب ما در بسیاری از این عرصه ها، در داخل و یا در خارج کشور، فی الحال فعال و درگیر است، در برخی مانند عرصه رهائی زن ضعیف است و حضور چشمگیری ندارد که باید به سرعت و با بهره گیری از تمام امکاناتش این ضعف را بر طرف کند. در برخی عرصه ها مانند مبارزه علیه فقر و گرانی نیز حزب باید بعنوان مبتکر و شکل دهنده به یک جنبش اعتراضی عمل کند. اما نکته مهم تمرکز بر این فعالیتها و بسط و گسترش آنها بعنوان ابزار موثر و اجتماعی دخالتگری و تاثیر گذاری حزب نه تنها در شرایط سیاسی امروز بلکه بویژه در تحولات انقلابی ای است که جامعه در آستانه آن قرار دارد. باید آستینها را بالا زد و با دخالتگری و فعالیت عملی گسترده و پیگیر در جنبش کارگری و در عرصه های مختلف مبارزه به نیروی مورد اتکا و اعتماد توده مردم بپاخاسته برای خلاصی از شر جمهوری اسلامی تبدیل شد. عروج حزب به موقعیت رهبری انقلاب از حلقه پراتیک اجتماعی میگذرد.*

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر