بهرام احمدی
شهرام احمدي را شايد کسي نمي شناسد او از جوانان اين مرز و بوم است جواني از اهل سنت سنندج کارش انجام امور فرهنگي در مساجد اهل سنت سنندج است. داستان اين زنداني عقيدتي زماني شروع شد که خبري در منطقه آنان پخش ميشود٬ مبني بر اينکه آخوندي به نام دانشمند در مسجدي برعليه اهل سنت توهين ميکند. باورها و عقايد اهل سنت را به سخره ميگيرد اين رفتار باعث طغيان احساسات جوانان اهل سنت شده در يکي از جلسات در مسجد
با جوانان در اين مورد حرف ميزند و نا خرسندي خود را اعلام ميکند و ميگويد تا کي بايد اين توهين و تحقيرها را بشنويم و کلمه اعتراض آميزي نگوييم؟ حکومت از اين طرف ازآزادي اديان و مذاهب سخن بميان مي آورد و از اين سو چنين رفتار شنيعي با ما ميکند بهمين دليل در کمين مامورين امنيتي در تاريخ ۶.۰۲.۸۸توسط مامورين سپاه بدون اينکه به او ايست داده باشند به او حمله کرده و با تيراندازي وزدن پنج گلوله جنگي او را دستگير ميکنند. در بازداشتگاه امنيتي از دکتر و درمان خبري نيست و هر روز شاهد شکنجه است براي گرفتن اقرار دروغ ساختگي هر وقت ميخواستند از او اعتراف بگيرند به او داروهايي را تزريق کرده و ورقه سفيدي را ميدادند امضا کند هر آنچه را که ميخواستند روي اين اوراق مي نوشتند.
بهرام احمدي را چطور آيا او را کسي مي شناسد؟
شش ماه بعد برادر ۱۷ ساله او به همين اتهام دستگير ميشود و روانه بازداشتگاه ميشود تا حدود ۱۰ ماه از يکديگر خبر نداشتند. در ملاقاتي که با خانواده خود بعد از ده ماه داشته اند برادر ۱۷ ساله به شهرام ميگويد که تحت شديدترين شکنجه ها بوده از او اعترافات غير واقعي و غير رسمي گرفته اند بعد از اين ملاقات شکنجه ها حالت ديگري بخود ميگيرد. شهرام را به زندان زنجان و بهرام را به زندان اطلاعات همدان تبعيد کرده٬ شهرام در يک تک سلولي به مدت ٣٣ ماه بدون هوا خوري و دکتر نگهداري ميشود و بهرام ۱۷ ساله در تاريخ ۲۲.۱۲ .۸۹ به زندان مخوف و ضد انساني رجايي شهر منتقل ميشود و در سال ۹۱ به جوخه اعدام سپرده ميشود همراه او پنج نفر ديگر اعدام ميشوند. اين جوانان هنگام اعدام دستبند و پابند داشته و با همان دستبند و پابند اعدام شده و دفن شده اند. به يکي از اعضا خانواده شش نفر اجازه داده اند که اجساد را ببيند. جنازه ها را در جايي نامعلوم دفن کرده و سپس به روي آنها بتون ريخته اند. بعد از اين عمل ننگين در تاريخ ۱۱.۰۷.۹۱ شهرام توسط قاضي مقيسه به اتهام محاربه از طريق اخلال در امنيت ملي و برهم زدن وحدت و اتهام ضد انقلاب به اعدام محکوم ميشود. حتي به وکيل او اجازه دفاع نداده و حکم اعدام اين زنداني با ناباوري وکيلش آقاي صادق صادقي روبرو شده و وکيل اطمينان دارد که تمام اتهامات وارده سياسي است و به اين حکم غيرانساني اعتراض ميکند .
شش ماه بعد برادر ۱۷ ساله او به همين اتهام دستگير ميشود و روانه بازداشتگاه ميشود تا حدود ۱۰ ماه از يکديگر خبر نداشتند. در ملاقاتي که با خانواده خود بعد از ده ماه داشته اند برادر ۱۷ ساله به شهرام ميگويد که تحت شديدترين شکنجه ها بوده از او اعترافات غير واقعي و غير رسمي گرفته اند بعد از اين ملاقات شکنجه ها حالت ديگري بخود ميگيرد. شهرام را به زندان زنجان و بهرام را به زندان اطلاعات همدان تبعيد کرده٬ شهرام در يک تک سلولي به مدت ٣٣ ماه بدون هوا خوري و دکتر نگهداري ميشود و بهرام ۱۷ ساله در تاريخ ۲۲.۱۲ .۸۹ به زندان مخوف و ضد انساني رجايي شهر منتقل ميشود و در سال ۹۱ به جوخه اعدام سپرده ميشود همراه او پنج نفر ديگر اعدام ميشوند. اين جوانان هنگام اعدام دستبند و پابند داشته و با همان دستبند و پابند اعدام شده و دفن شده اند. به يکي از اعضا خانواده شش نفر اجازه داده اند که اجساد را ببيند. جنازه ها را در جايي نامعلوم دفن کرده و سپس به روي آنها بتون ريخته اند. بعد از اين عمل ننگين در تاريخ ۱۱.۰۷.۹۱ شهرام توسط قاضي مقيسه به اتهام محاربه از طريق اخلال در امنيت ملي و برهم زدن وحدت و اتهام ضد انقلاب به اعدام محکوم ميشود. حتي به وکيل او اجازه دفاع نداده و حکم اعدام اين زنداني با ناباوري وکيلش آقاي صادق صادقي روبرو شده و وکيل اطمينان دارد که تمام اتهامات وارده سياسي است و به اين حکم غيرانساني اعتراض ميکند .
تراژدي خانواده شهرام ادامه داشته تا اينکه مادر سالخورده او که از اعدام فرزندش مطلع نبود ٬
۱۲.۰۴ .۹۲ براي ديدار با فرزندان زجر کشيده اش به سالن ملاقات زندان رجايي شهر مي آيد . غافل از اينکه يکي از فرزندانش زير خروارها خاک و بتون دفن شده است. شهرام با تمام احساس مادر دردمند خود را در بغل ميگيرد و چند قطره اشک در چشمش نمايان ميشود. نميداند چه بگويد از شکنجه ها و بدرفتاريهايي که عليه خودش شده يا از مرگ برادرش؟ فقط ميگويد خدايا بمن صبر بده و نگاهش را به چشمان حسرت کشيده مادرش مي اندازد. مادر ميگويد پس چرا بهرام نيامد شهرام خيزي بر ميدارد تا به او بگويد بهرام در بستر بيماري است و يا ... ولي مامور زندان در کمال وقاحت به مادرشهرام ميگويد مگر خبر ندار ي که شش ماه پيش او را اعدام کرديم٬ مادر سکته ميکند و الان حدود دو هفته است که در بخش مراقبت هاي ويژه بيمارستان بستري است. وقتي بهوش ميايد به اطرافيان ميگويد لااقل مرا کنار قبر فرزندم ببريد غافل از اينکه جاي قبر را کسي نميداند ميگويد بجاي اينکه باعث و باني اين جريان يعني همان آخوند دانشمند را محاکمه ميکردند و به مردم معرفي ميکردند فرزندان مرا و فرزندان نگون بخت ملت را به زندان مي اندازند٬ شکنجه ميکنند٬ اعدام ميکنند و جنازه هاي آنها را تحويل خانواده هايشان نميدهند٬ اين چه عدالتي است و اين مادر از قوه قضاييه٬ علماي اهل سنت و از خامنه اي و حتي از روحاني رييس جمهور جديد اين حکومت که قول آزادي زندانيان سياسي را داده است ميخواهد که آخوند دانشمند را محاکمه و به مردم معرفي کنند و همچنين حکم اعدام شهرام فرزندش و ۲۶ نفر ديگر را لغو کنند و هر چه زودتر آنها را آزاد کنند. همچنين از تمام سازمانهاي بين المللي و مدافع حقوق بشر و تمام کشورهاي آزاده ميخواهد که در اقدامي فوري براي آزادي ديگر فرزند عزيزش شهرام احمدي تلاش کنند.
گزارشي از زندان رجايي شهر
باز تکثير : کميته بين المللي عليه اعدام
۱۹ ژوئيه ۲۰۱٣
باز تکثير : کميته بين المللي عليه اعدام
۱۹ ژوئيه ۲۰۱٣
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر